۹۴/۱۲/۱۴ :: ۰۰:۳۰ برشی از یک کتاب«نوحه» پاپترین موسیقی ایران استخبرگزاری فارس: «نوحه» پاپترین موسیقی ایران است
اطلاق واژه مردمی «پاپ» بر نغمات رایج در حوزه هنر ستایشگری اهل بیت(ع) واقعیتر به نظر میرسد.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، در فرهنگ لغات انگلیسی واژه «پاپ»(pop)، مخفف «پاپ یولار»(popular) به معنای «عامه پسند» و در زبان آلمانی، واژهای «فولکـ»(folk) به معنای «مردم» ذکر شده است. واژه «فولکاور» نیز به مفهوم «موسیقی، باورهای عمومی مردم، افسانهها و داستانها» تعبیر شده است. عبارات «پاپ موزیک»(pop music) یا «فولک موزیک»(folk music) نیز، ملهم و منبعث از این تعابیر است.
قاسم آریانی رئیس مجمع ستایشگران اهل بیت علیهمالسلام و نویسنده کتاب «مداحی چگونه، وقتی نمیدانم چگونه؟» به تبیین مسأله مداحی و مقایسه آن با موسیقی پاپ پرداخته است:
در فرهنگ عامه از موسیقی «پاپ» یا موسیقی «فولکور» به عنوان موسیقی «عامه پسند و مردمی» یاد میشود. در خصوص موسیقی کلاسیک، غیر کلاسیک، پاپ یا فولکور ایرانی، اظهار نظر و تقسیمبندیهای متفاوتی صورت گرفته است، از جمله اینکه: به اعتقاد صاحبنظران حوزه موسیقی، «نوحه» پاپترین، مردمیترین و سنتیترین موسیقی ایران است.
به نظر نگارنده نیز گزینش «نوحه» به عنوان پاپترین و مردمیترین موسیقی ایران کاملاً صحیح و منطقی به نظر میرسد ضمن اینکه در فرهنگ عامه و در مقایسه با موسیقی پاپ غربی، از سبقهی طولانی و اعتبار فراگیرتری نیز برخودار است. در این خصوص نه تنها افراد مذهبی، بلکه طیف گستردهای از اقشار و طبقات اجتماعی اعم از فرهنگیان، صنعتگران، سیاستمداران، پیشهوران، و حتی اقلیتهای مذهبی غیرمسلمان را میتوان از حامیان و علاقهمندان به «نوحه» و نغمات عاشورایی برشمرد.
این محبوبیت و اقبال عمومی، برجستهترین وجه تمایز هنر مداحی به عنوان مردمیترین هنر ملی، در مقایسه با موسیقی پاپ غربی است. به اعتقاد نگارنده، گر چه از لحاظ عنوان، موسیقی «پاپ» و «نوحه» هر دو در هر گروه موسیقیهای مردمی و عامهپسند تعریف شدهاند؛ لیکن به معنای واقعی در فرهنگ عمومی، موسیقی پاپ غربی به هیچ وجه قابل مقایسه با شأن و جایگاه «نوحه» و موسیقی عاشورایی نیست.
مردم دیندار و انقلابی ما با نوحه به مفهوم خاص و با هنر ستایشگری اهل بیت علیهمالسلام به مفهوم عام، زندگی میکنند. به گونهای که نام فرزندانشان متأثر از قهرمانان کربلا و لالایی کودکانشان ملهم از نغمات «نوحه» است.
از طرفی شاید اطلاق واژه «پاپ» بر موسیقی پاپ امروزی، چندان که میبایست صحیح نباشد؛ زیرا با شنیدن واژه «پاپ» یا «مردمی» انتظار این است که عامه مردم برخوردارتر باشند لیکن برخلاف عنوان «مردمی» تحمیل هزینههای گزاف و پرداخت مبالغ سنگین در ازای خرید بلیط ورودی به سالنهای اجرا همچنین مغایرتهای ساختاری غیر همسو با فرهنگ دینی جامعه، باعث شده که صرفاً خواص مردم و نه عامه مردم، از این نوع موسیقی بهرهمند باشند. در نقطه مقابل؛ اطلاق واژه مردمی «پاپ» بر نغمات رایج در حوزه هنر ستایشگری اهل بیت(ع) واقعیتر به نظر میرسد؛ چرا که شرکت در محافل مذهبی و بهرهمندی از الحان و موسیقی قدسی رایج در عرصه هنر مداحی آن هم به صورت کاملاً رایگان از یک سو، و قرابت این نوع موسیقی با باورهای آیینی عامه از سوی دیگر باعث شده همه اقشار مردم، از خرد و کلان پیر و جوان از روشنفکر و عامی، بتوانند از آن بهرهمند شوند.
با این رویکرد به نظر میرسد، اتصاف به صفت «عامه پسند» در خور موسیقی پاپ غربی نیست زیرا برخلاف عنوان «عام» نیازمند «مکان خاص»، «مخاطب خاص» و پرداخت «مبالغ خاص» است!
زیبای زشت
«ان الله جمیل و یحب الجمال»؛ خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. اصولاً اسلام مخالف زیبایی نیست. زیبایی رخسار، زیبایی گفتار، زیبایی اصوات و اشکال همه از نعمات الهی محسوب و مورد ستایش شارع مقدس است لیکن آنچه مورد تقبیح و نکوهش اسلام واقع شده، آن زیبایی است که در خدمت زشتی باشد. از این منظر نغمات و الحانی که موجب تلطیف روح و جان و در خدمت هدایت، رشد، کمال و سعادتمندی انسان ارزیابی میشوند؛ همچون زیبایی نغمات قرآن با الحان قدسی ستایشگران، نه تنها مشمول نگاه منتقدانهای اسلام نبوده بلکه استفاده بهینه از آن، ملهم از فرمایشات رسول اکرم و ائمه هدی علیهمالسلام نیز شده است.
آن زیبایی که در خدمت زشتی باشد، خود نوعی زشتی محسوب میشود!
استفاده ابزاری، ظلمی ناروا
همانگونه که ذکر شد فرهیختگان عرصه موسیقی ملی اذعان دارند که اصیلترین و کهنترین ملودی پاپ ایران، نوحهها و نغمات قدسی رایج در عرصه ستایشگری اهل بیت(ع) است کما اینکه به اعتراف فعالان موسیقی کشور، دوام و بقای موسیقی فاخر ملی، مرهون هنر ستایشگری اهل بیت(ع) و تعزیه خوانی است.
آنچه مسلم است، فرهنگ اصیل ایران باستان با آن قدمت و اصالت مثالزدنی که منشأ اثر و الهامبخش سایر فرهنگها و ملل جهان است، به استشهاد آثار به جای مانده در ابنیه باستانی، حتی پیش از ظهور اسلام تجلی عفت، اصالت و نجابت بوده به گونهای که در بین تمامی تصاویر تاریخی حجاری شده بر تخته سنگها برای مثال یک مورد یافت نمیشود که «مکشوف الحجاب» باشد، لذا نمیتوان پذیرفت که موسیقی برخاسته از چنین فرهنگی ناشر و مروج شهوترانی و اباحهگری باشد.
رواج موسیقی در محافل میگساری و ملاعبه، یقیناً یک نوع استفاده ابزاری از موسیقی است و تنزل بخشیدن به موسیقی موجه و معناگرا روا داشته است حال آنکه موسیقی در عرصههای قدسی و آیینی، طبق مستندات پیش گفته و به قول آیتالله جوادی آملی، میتواند زمینهساز در قرآن شود (رجوع به ذیل عنوان آهنگ قرآن زمینهساز تدبیر در قرآن)یا استعمال نوعی حماسی آن، همانگونه که در دفاع مقدس شاهد بودیم میتواند برانگیزانندهی شور حماسی، تهور و شجاعت رزمندگان اسلام باشد و یا موسیقی نوع عرفانی، که موجب تعالی حالت معنوی در مناجات با ذات اله میشود.
نتیجه اینکه: موارد استعمال را نباید به پای خود موسیقی، گذاشت زیرا آنچه مورد شائبه است؛ موارد استعمال موسیقی است نه ذات آن.
انتهای پیام/ک
ماه محرم رسید
می رسد ماه محرٌم « روز حقٌ »
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ ﴿۱﴾
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿۲﴾
اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ ﴿۳﴾
الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿۴﴾
عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ ﴿۵﴾
کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶﴾
أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾
إِنَّ إِلَى رَبِّکَ الرُّجْعَى ﴿۸﴾
آی ! دارد می رسد ماه محرٌم ، « روز حق »
روز فریاد حسینی در دفاعِ از « علَق »
گرکه انسانی مبادت خامُشی در راه او
راه حق ٌ پیما کرامت را ز درگاهش بجو
پس بخوان حق را ! بنام حق نما فریادها
ذیل نام « او » نما از راد مردی یادها
« اقراء باسم ربٌک » سررشته عشقِ وی است
داستان ِ جنگ حق با وعده ی ملک ری است
وعده های حاکمان ، حتی نوشته ، کاذب اند
صدق اصحاب حسینی در ره حق جاذب اند
صدق پیش آور و اخلاصی نما در راه حق
تا شوی پیروز و با هر علم و منطق منطبق
« خلق الانسان » بهرچه ؟ بیاندیش ای عزیز
علم تنها مینماید هر حق از باطل تمیز
آی ، « ای شمر زمانه » ! هربشر خلق خداست
راه رحمان و رحیمی از ره کینه جداست
با کلام خوش توان کردن جهان را یک بهشت
نفرتی ! بیدار شو ! ریشه مَکَن هرچیز کشت
آنچه می گوئی همه از نخوت و کبر و ریاست
دین و ایمان از تو رفته ، آنچه مانده یک « هوا » ست
آی ! عقده ، کینه ، نفرت ، خود پرستی باطل ا ست
هرکه در راه حسینی نیست از حق غافل است
هرکجا سدٌی بسازی بر چنین سیل ضرر
نفع خواهی داشت اندر هرسفر یا هر حضر
ما همه در راه عُقبائیم ، راحل ، دیر و زود
سر فرود آور به قرآن و فرامین ودود ....
شنبه 19 مهر 1394 ساعت 14
علیرضا آیت اللهی
بقعه( گنبد ) زیارتگاه ، تشیع ، امام حسینی ...
شواهد و قرائن گرایش مردم یزد در قرون دوم و سوم هجری به تشیٌع را در یادداشت هائی بیشاز این آورده ایم . در قرن چهارم نیز یزد آبادی کوچکی نبوده است که ناشناس مانده بعدا" توسط مورخ نمایانی مغرض و احتمالا" در جهت منافع شخصی و گروهی ، مورد تحریف قرار گیرد .
از قرن پنجم در ایران بزرگ ، و از جمله در ناحیه یزد ، بقعه ها یا گنبد هائی احداث شده اند که طبیعتا" و بنا به قبول مسقٌف کردن مقبره حاکی از تشیع مردم ناحیه بوده اند . گنبد علی در ابرقو که در سال 448 ق / 1056 - 57 م بنا شده است ، و لابد به دلیل موهبت مسالح ساختمانی بهتر در ناحیه و استحکامی بیشتر تا به امروز باقی مانده است از قدیم ترین بناهای این دوره است . تشیع خود به معنی دوستدار امام علی (ع) بودن و امام حسین (ع) بودن و ... است .
در این دوره آل کاکویه ( کاکوئیان ) بر یزد حکومت داشته اند که از بستگان آل بویه بوده احتمالا" نه تنها چون آل بویه متمایل به تشیٌع بوده اند بلکه از مروجان و مبلغان تشیع در بین مردم به شمار می رفته اند .
صرفنظر از افسانه ای تاریخی که نسبت به مشهورترین « امامزاده » این شهر ، ابو جعفر محمد متوفی 427 هجری قمری ؟ ، در این دوره ، یعنی دوره حکومت ابوجعفر محمد کاکوئی متوفی 433 هجری قمری ، بر یزد دارد اسنادی نسبتا" میقٌن وجود دارد که به صورتی تقریبا" دقیق از مرقد شدن ، قبٌه شدن ، گنبد شدن ، و زیارتگاه شدن برخی از مقبره ها ، لابد در حوزه تشیع ، خبر می دهد .امٌا نخستین مورد زیارتگاه شدن که در تاریخ آمده است مربوط به مقبره دختران آخرین حاکم کاکوئی یزد در حوالی 444 هجری قمری ، یا 1050 میلادی ، می شود .
پس از کشته شدن گرشاسب ثانی بن علی بن فرامرز بن ابو جعفر محمد ( متوفی 433 ق ) ، حکومت به دختران گرشاسب ثانی ، که خواهر زادگان سلطان سنجر سلجوقی هم بوده اند ، رسیده است ؛ و اتابکی نیز یه خدمت ایشان گماشته می شود .
در « تاریخ جدید یزد » چاپ 1345 ، ص 66 آمده است :
« دختران در یزد ساکن شدند و... در جنب مسجد جمعه قدیم که آن از استحداث علاء الدوله کالیجار بود جماعتخانه مروٌح بساختند و در آنجا مدفون اند و در آنجا مدفون اند و مردم به زیارت روند و حاجت خواهند و به مراد رسند . »
بقعه های سراسر ایران
دلیلی هستند بر شیعی بودن - حسینی بودن
قبٌه سازی ، گنبد سازی ، یا مقبره سازی در زمان آل بویه ، و آل کاکویه که از خویشان آل بویه و در همدان - ملایر - اصفهان و یزد حاکم بوده اند ، و به خصوص در زمان سلجوقیان خیز برداشته است .
مقبره ای در شهر یزد بنام « ابو جعفر محمد » ( امامزاده جعفر ) را برخی به بزرگزاده ای که در حوالی سال 400 هجری قمری در یزد زندگی می کرده است نسبت داده اند ؛ و باز چنین برمی آید که در بخشی از قرن چهارم و اوایل قرن پنجم نیز حکومت یزد بر عهده ی دیلمیان ، از فخر الدوله و مجد الدوله تا علاء الدوله که پایتخت خود را در اصفهان قرارداده ، بوده است .گنبد علی در ابرقو که در سال 448 ق / 1056 - 57 م بنا شده است از قدیم ترین بناهای این دوره است .
دارالعباده
این قرن ، یعنی قرن پنجم هجری قمری در یزد را می توان قرن حکومت مذهبی - شیعی و سبب رونق کاکوئیان در یزد به شمار آورد ؛ و به مناسبت عزلت علاء الدوله حسام الدین ابوجعفر محمد بن دشمن زیار که از سال 398 ق / 1007 م در اصفهان حکومت می کرده است و از سال 443 ق / 1051 م به خواست ملکشاه سلجوقی حکومت اصفهان را رها و به حکومت یزد و فرصتی بیشتر در این شهر برای عبادت قناعت کرده است لقب دارالعباده را ملکشاه به یزد داده است ... و حکومت یزد به علی بن فرامرز از همین سلسله رسیده است .
ظهیر الدین علاء الدوله ابو منصور علی بن فرامرز که در 469 قمری / 1076 - 1077 م با ارسلان خاتون سلجوقی ، همسر سابق خلیفه القائم عباسی ازدواج کرددر باری خدمتگزار علم و فرهنگ و هنر و ادب و مذهب داشته است که از آنجمله ، بنا به نوشته ادموند باسورث به نقل از عقد العبی ، امیر معزی نبشابوری شاعر بزرگ آن دوره در خدمت علی بن فرامرز در یزد بوده است و توسط وی به ملکشاه سلجوقی معرفی شده و به ملک الشعرائی دربار او رسیده است .
حرمت علی بن ابی طالب (ع) در یزد قرن پنجم قمری
از برخی از اشعار امیر معزی که مثلا" مناقب علی بن ابی طالب (ع) در آنها آمده است می توان حاکمیت روح تشیع در یزد را حدس زد . از جمله یکی از اشعاری که در مدح علی بن فرامرز حاکم یزد ، یا نیمی را در مدح امام علی و نیمی دیگر را در مدح حاکم یزد سروده است :
« ... امیر اجل ، فخر عالم علی
که دل پرور شاه دین پرور است
مرا شعر عالی شد از دو علی
مقدٌم یکی ، محتشم دیگر است
علی بن بو طالب اندر بهشت
علی بن شمس الملوک ایدر است
یکی آن که داماد چغری بک است
یکی آن که داماد پیغمبر است . الخ
با در جای دیگری بیتی دارد در مدیحه ای دیگر :
« گشت از مناقب دو علی بخت من بلند
شد از مدایح دو علی طبع من روان »
فلسفه عزاداری حسینی ، حدیث ، مقتل .
« ابو المؤید موفق خوارزمی ( متوفی به سال 568 هجری ) با گرد آوری اخبار و حدیث های دینی به شرح مناقب و فضائل پیغمبر و اهل بیت او همٌت گماشت و مقتلی در شرح ماجرای شهادت امام حسین نوشت که به « مقتل الحسین خوارزمی » معروف است . در این مقتل حدیثی از پیغمبر در جهت تاکید و تقویت تشبه به صورتی دیگر روایت شده است به این شرح :
قال رسول الله یا علی اوٌل من یدخلون الجنة اربعة انا و انت والحسن والحسین و ذرارینا خلف ظهورنا و ازواجنا خلف ذرارینا و شیعتنا علی ایماننا و شمائلنا.
( رسول خدا خطاب به علی گفت اولین کسانی که وارد بهشت می شوند چهار نفرند ؛ من و تو و حسن و حسین ، سپس اولاد و نسل زوجه های ما و سپس شیعیان ما که از ایمان و شمائل ما پیروی نمایند . ) » .
از جزوه دستنویس مایل بکتاش . 1355 . ص 13 .
حکمت عملی تعزیه .
« ابو القاسم محمود بن عمر زمخشری ( متولد 467 - متوفی 538 ) که یکی از آخرین علمای معروف علم کلام و ایرانی بود، و در تهذیب اخلاق نیز کتابی بنام « اطواق الذهب فی المواعظ والخطب » دارد ، بیان کرد که بنا بر روایتهای مذهبی هرکس بر حسین به گرید بهشت او را واجب شود و افزود هرکس خود را گریان نماید و دیگران را بگریاند به حکم « من تشبه بقوم فهو منهم » از زمره نیکان است و همان ثواب بر او حاصل گردد . یعنی وی زمینه نظری تشبه را هموار کرد و برای گریانیدن به هر واسطه ای اهمیت و ارزش بخشید . مقتل خوانی ، یعنی روایت بیانی واقعه کربلا از جمله وسائلی است که از برخی جنبه ها نظریه زمخشری الهامبخش آن بوده است .
تشبه و در واقع حکمت عملی تعزیه به مرور طی تجربه های آئینی پیدا شده بود . و خصلتی انسانی داشت و رسیدن به یک شناخت و تهذیب روحی از طریق ارادت به نیکان بود . نوعی خویشتن یابی واقعی بود ، و با نوع دیگری از همانندی که در تصوف آن دوره ها جلوه گر شد و ( تشبه به اله ) نامیده شد و مبنای خیالی داشت ، مغایر بود .
حکم زمخشری در تشبه در مقتل نویسی و مقتل خوانی یا به عبارتی روضه خوانی تبعیت شد . »
از جزوه دستنویس مایل بکتاش . 1355 . صص 12 و 13 .