فلسفه عزاداری حسینی ، حدیث ، مقتل .
« ابو المؤید موفق خوارزمی ( متوفی به سال 568 هجری ) با گرد آوری اخبار و حدیث های دینی به شرح مناقب و فضائل پیغمبر و اهل بیت او همٌت گماشت و مقتلی در شرح ماجرای شهادت امام حسین نوشت که به « مقتل الحسین خوارزمی » معروف است . در این مقتل حدیثی از پیغمبر در جهت تاکید و تقویت تشبه به صورتی دیگر روایت شده است به این شرح :
قال رسول الله یا علی اوٌل من یدخلون الجنة اربعة انا و انت والحسن والحسین و ذرارینا خلف ظهورنا و ازواجنا خلف ذرارینا و شیعتنا علی ایماننا و شمائلنا.
( رسول خدا خطاب به علی گفت اولین کسانی که وارد بهشت می شوند چهار نفرند ؛ من و تو و حسن و حسین ، سپس اولاد و نسل زوجه های ما و سپس شیعیان ما که از ایمان و شمائل ما پیروی نمایند . ) » .
از جزوه دستنویس مایل بکتاش . 1355 . ص 13 .
حکمت عملی تعزیه .
« ابو القاسم محمود بن عمر زمخشری ( متولد 467 - متوفی 538 ) که یکی از آخرین علمای معروف علم کلام و ایرانی بود، و در تهذیب اخلاق نیز کتابی بنام « اطواق الذهب فی المواعظ والخطب » دارد ، بیان کرد که بنا بر روایتهای مذهبی هرکس بر حسین به گرید بهشت او را واجب شود و افزود هرکس خود را گریان نماید و دیگران را بگریاند به حکم « من تشبه بقوم فهو منهم » از زمره نیکان است و همان ثواب بر او حاصل گردد . یعنی وی زمینه نظری تشبه را هموار کرد و برای گریانیدن به هر واسطه ای اهمیت و ارزش بخشید . مقتل خوانی ، یعنی روایت بیانی واقعه کربلا از جمله وسائلی است که از برخی جنبه ها نظریه زمخشری الهامبخش آن بوده است .
تشبه و در واقع حکمت عملی تعزیه به مرور طی تجربه های آئینی پیدا شده بود . و خصلتی انسانی داشت و رسیدن به یک شناخت و تهذیب روحی از طریق ارادت به نیکان بود . نوعی خویشتن یابی واقعی بود ، و با نوع دیگری از همانندی که در تصوف آن دوره ها جلوه گر شد و ( تشبه به اله ) نامیده شد و مبنای خیالی داشت ، مغایر بود .
حکم زمخشری در تشبه در مقتل نویسی و مقتل خوانی یا به عبارتی روضه خوانی تبعیت شد . »
از جزوه دستنویس مایل بکتاش . 1355 . صص 12 و 13 .
فلسفه عزاداری حسینی .
عزاداری و گریه برای امام حسین (ع) ریشه در « فلسفه ی شیعیگری » دارد که این فلسفه نیز به سهم خود با « فلسفه معتزله » مرتبط ، و دارای مشابهت هائی قابل توجه است .
بر خلاف اشاعره که هر امری را مقدٌر الهی و مشمول « جبر » انسان در اعمال زند گیش تلقی می دانستند ؛ و بنابر این « روابط اجتماعی - اقتصادی بین افراد را خارج از اختیار آنان می شمردند ؛ و بدینترتیب و به این بهانه فاجعه ی کربلا را نیز مشیٌت الهی معرفی می کردند ، معتزله انسان را « اختیار دار اعمال خود » می شمردند و بنابر این معتقد بودند که انسان در هر امری در چارچوب اسلامی میبایست به « عقل » خود نیز رجوع کند ؛ آنچه که یزیدیان در صحرای کربلا از آن اجتناب کردند ؛ و ظلم و گناهی عظیم را مرتکب شدند .
در این حوزه ی فلسفی - دینی ، صاحب بن عباد ، وزیر مشهور معزالدوله دیلمی بزرگترین مؤید ، مشوق و حامی معتزله و شیعیان به شمار می رفت . وی :
« از جمله مردم را به شناخت و قبول مذهب مذهب فلسفی ابو هاشم جبٌانی ( متوفی به سال 321 هجری ) که از متکلمین بزرگ تاریخ اسلام است دعوت نمود . یکی دیگر از علمای بزرگ معتزله بنام قاضی عبدالجبٌار ( متوفی در سال 414 هجری ) که اصلا" ایرانی بود به دعوت صاحب بن عبٌاد در سال 360 هجری به ری آمد و در این شهر مکتب معتزلی را تاسیس نمود و به تعلیم و انتشار عقاید خود پرداخت .
عبٌاد که به تعزیت حسین ازج فراوان می نهاد و در مصیبت مرگ حسین مرثیه می سرود آنچه را که در عمل می جست در نظریات معتزله می یافت و شیعه نیز در بسیاری از این آراء توافق داشتند ....
... مذهب فلسفی معتزله مبنی بر این اصل بود که انسان در اعمال خود اختیار دارد و بنابر این مسؤول اعمال خیر و شرٌ خود نیز می باشد و به این جهت استحقاق پاداش و مکافات را دارد . این اعتقاد اشاعره را که می گفتند عمل اجتماعی انسان خارج از اراده اوست و در حیطه تقدیر خداوند قرار دارد ؛ « ظلم » می خواندند و آن را دور از « عدل » خدا می دانستند .
آئین تعزیه داری حسین که در معنا عبارت از تقبیح ظلم و تائید اراده مقاومت انسان در مقابل ظالمان بود ، تعبیری از مفهوم عدل در جهت کاملا" خلاف نظر خللفت و فقها و متفکرام رسمی آن ، و تائید مشروط نظریه اختیار به عنوان « الامر بین الامرین » به شمار می رفت ... » (1)
(1) . مایل بکتاش . تعزیه و فلسفه آن . جزوهء دستنویس .
قرن های دوم و سوم هجری ، قرون شکل گیری معتزله و مذهب شیعه دوازده امامی در برابر « تسنن در واقع اموی و سپس ، از زمان متوکل ، عباسی » بود ؛ که آل بویه و بزرگانی چون صاحب ابن عباد ، که خود در عین تشابه عقیدتی بسیار با معتزله ، شرکت در عزاداری های حسینی و سرودن مرثیه ای در عزای سید الشهداء در ترویج و تبلیغ تشیع بسیار فعال بود ، در این امر سهمی کاملا" به سزا داشتند .
استدلال عقلی و جدل معتزله و علمای شیعه با مخالفان که به همین دلیل به متکلمین مشهور شدند از این مباحث ، به ویژه طرفداری معتزله و شیعیان از « عدل الهی » و « اختیار » در تعیین سرنوشت خود شروع شد .
« آئین تعزیه داری حسین که در معنا عبارت از تقبیح ظلم و تائید ارادهء مقاومت انسان در مقابل ظالمان بود ، تعبیری از مفهوم عدل در جهت کاملا" خلاف نظر خلافت و فقها و متفکران رسمی آن و تائید مشروط نظریه ء اختیار به عنوان « الامر بین الامرین » ، به شمار می رفت . »
بنا به عقیده ء سنٌی های اموی ، و در چهارچوب مذهب « جبرِ » اشاعره ، تقدیر الهی بر این بوده است که امام حسین (ع) در صحرای کربلا شهید شود و در عمل ، یزید ، ابن زیاد ، ابن سعد ، شمر ، و... تقصیری نداشته اند که خدا ایشان را ، در عمل به « اجبار » مامور بلا اراده کرده بوده است . بنا به تعبیر معتزله و به خصوص شیعیان ، جریان کربلا نه خواست خدا ( که ظالم نیست و عادل است ) و نه در اجبار و بلاارادگی لشکر اموی ، بلکه در بی عقلی کامل مزتکبین این جنایت عظیم است ؛ و اینجاست که عدل الهی مورد اعتقاد شیعیان در برابر « ظلم » سنٌی های اموی ( به بهانه مقدٌر بودن آن ) صف آرائی می کند و جریاناتی چون طرفداران حسین بن علی (ع) در برابر طرفداران عایشه و طلحه و زبیر در بغداد در سال 363 هجری قمری را به وجود می آورد ؛ که تا حدودی تا به امروز همچنان ادامه یافته است .
آنچه که امویان انجام داده اند از سر « اجبار » و تقدیر الهی نبوده است ؛ از سر بی عقلی و یک « ظلم محض » بوده است ( و مشابه آن نیز چنین خواهد بود . ظلم بس است ! ) ؛ و آنچه که نواده پیامبر اسلام ، و فرزند امیر مؤمنان علی (ع) ، امام حسین علیه السلام انجام داده است بنابر اختیار ، عقل و ایثار در راه حق بوده است . تا در راه امر به معروف از انحراف کامل اسلام جلوگیری کند و در این راه خود و یارانش مظلومانه شهید شده اند که براین مظلومیت می بایست گریست و طرفداری خود از حق بر علیه ظلم ناحق را نشان داد .