در فلسفه نخلبرداري در يزد - تفت و به طور كلٌي شهرهاي آن ناحيه مي گويند از آنجا كه سيٌد الشهدا را در كربلا كسي تشييع نكرده همه ساله بعد از ظهر عاشورا دوستان آن حضرت اين عمل را مجري مي دارند كنايه از تشييع جنازه ؛ و جبران بي مهري دشمنان و خلاصه اين كه نوعي از اظهار وفا ، و ارادت دوستان و شيعيان است .
ولي اختراع و فلسفه آن هرچه بوده است از پاره اعمال هنديان ، كه نظير اين عمل است ، و در هرصورت در سلطنت پهلوي ... اين كارهم منسوخ و متروك شد.
اين بدعتي بود كه به سلطنت صفويٌه به ايران آمد و با انقراض قاجار رخت بر بست .. زيرا بدون گفتگو پيش از صفويٌه هيچ اثري از اينگونه امور نبوده فقط در گوشه و كنار گاهي مجلس تذكري منعقد مي شده . در ايٌام عاشوراو همه شور و شيون ها ، كه يكي از آن نخل برداري بود ، تماما" با سلطنت صفويٌه پيدا شد . »
* نگارنده بيشتر به توصيفات آيتي توجٌه داشته است و تحليل هاي وي را كاملا" قابل تاءمل مي داند .
عبدالحسين آيتي ، اديب ، شاعر و تاريخنگار شهير يزدي در دهه هاي 1310 و 1320 شمسي در صفحات 244 – 248 كتاب « آتشكده يزدان » كه مشتمل بر تاريخ يزد است آورده است : « نخل هيكل بزرگي از چوبهاي تراشيده و تيرهاي بزرگي كه تقريبا" به نمونه سر و قطور و عريض ساخته شده و اندامش مانند پنجره است . طبقه زيرين آن به تيرهاي قوي وصل شده براي حمل و نقل .
نخلبندي در قديم عنوان داشته ولي نه به اين صورت ، و منحصر بلكه مخصوص بوده است به نخل هاي كوچكي از گل هاي مصنوعي كه حامل آن را نخل مي گفته اند و گل كاري آن را نخل بندي مي گفته اند براي جشن ها و سور و ماتم ها .
جلوي عروس نخلها يي حركت مي ادند كه از گل هاي طبيعي يا مصنوعي نخلبندي شده بود .
جلوي جنازه ميٌت هم آنگونه نخل بندي ها بوده است .
شيخ سعدي عليه الرحمه مي گويد :
نخلبندم ولي نه در بستان
يوسفم من ولي نه در كنعان
امٌا نخل و نخلبندي كه مخصوص محرم ، ويژه دهه عاشورا ، و به نام عزاي حضرت سيٌد الشهداء متداول شد آغازش از دوره صفويٌه بود كه دنباله رسميٌت تشيٌع و روضه خواني و شبيه سازي ( تعزيه خواني ) اين نخلبندي داير شد و از اينگونه بدعتها زياد پيدا شد و دم به دم تشريفاتش فزون مي گشت .
در همه ايران نخل و نخل بندي در عاشورا وجود داشت ولي در هيچ شهرستان مانند يزد و تفت پر هياهو نبود .
در يزد دو نخل بزرگ كه هنوز اسكلت آنها موجود است در دو ميدان ميرچقماق و ميدان شاه بودو و گويند نخل مير چقماق قدمتش بيشتر است و علي المشهور 400 سال از عمر آن گذشته است .
در تفت هم نظير يزد عينا" دو نخل بزرگ كه تا هيكلش از هم نپاشيده عكس يكي ازآن دو در اينجا نموده مي شود تا آيندگان بر عظمت و بزرگي و روحيٌات و عمليٌاتي كه براي آن بود آگاه شوند . نظير اين يا اندكي كوچكتر هم در حسينيٌه گرمسير است در جوار مقبره جدٌ مؤلف .
امٌا تشريفات اين چهار نخل يزد و تفت اين بود كه از روز پنجم محرٌم شروع مي كردند به بستن آن نخلها و تا شب عاشورا آئين و آذين بندي آنها تمام شده علم هاي بزرگ كه شدٌه ناميده مي شد از چوب و آهن و پارچه هاي گرانبها بر آن بسته آئينه هاي قدنماي بسيار بر آن آويخته دشنه هاي آهنين زياد بر آن بسته شالهاي ترمه و زينت هاي ديگر بر آن افزوده
قريب بيست نفر هم در درون آن از پائين تا بالا براي نواختن سنج و خواندن قرآن و اشعار محتشم بر تيرها سوار شده بر وزن آن مي افزودند و از صبح تا عصر عاشورا اين تشريفات تكميل مي شد
از ظهر دسته هاي مردم شروع مي كردند به آمدن ، بعضي براي حركت دادن نخل و بعضي براي تماشا و عزاداري . آنها كه حامل نخل بودند سر شانه ها را به پارچه هاي بسياري كه به متكٌا مينمود بسته بودند . اقلا" دو تا سه هزارنفر از اينگونه مردم جوان و قوي بنيه در برداشتن نخل شركت مي كردند . تير هاي زير پر مي شد و جمعيٌت از صحن و بام و اطراف ميدان چنان احاطه داشت كه عبور از وسط آنها ممكن نبود ، يا مشكل بود ؛ و طرف عصري كه همه مقدمات فراهم شده و جمعيٌت به قدر لزوم به زير نخل رفته بودند سردسته ها با صداي بلند خبر دار گفته و صدا در صدا پيچيده در صداي سوٌم نخل حذركت مي كرد و آن كوه با عظمت بر شانه ها به شمال از جنوب ميدان حركت كرده هفت يا نه و گاهي يازده مرتبه از اينطرف ميدان تا آن طرف ميدان كه پانصد قدم فاصله بود مي بردند و باز مي آوردند اين رويٌه در يك ساعت از روز در هر چهار ميدان يزد و تفت معمول و مجري مي شد : در يزد ميدان شاه و امير چقماق و در تفت ميدان شاه ولي و گرمسير .
اينك براي نمونه عكس نخل برداري ميدان امير چقماق كه در همين سالهاي اخير ، پيش از منسوخ شدن ، صورت بسته درج مي شود .