بقعه( گنبد ) زیارتگاه ، تشیع ، امام حسینی ...
شواهد و قرائن گرایش مردم یزد در قرون دوم و سوم هجری به تشیٌع را در یادداشت هائی بیشاز این آورده ایم . در قرن چهارم نیز یزد آبادی کوچکی نبوده است که ناشناس مانده بعدا" توسط مورخ نمایانی مغرض و احتمالا" در جهت منافع شخصی و گروهی ، مورد تحریف قرار گیرد .
از قرن پنجم در ایران بزرگ ، و از جمله در ناحیه یزد ، بقعه ها یا گنبد هائی احداث شده اند که طبیعتا" و بنا به قبول مسقٌف کردن مقبره حاکی از تشیع مردم ناحیه بوده اند . گنبد علی در ابرقو که در سال 448 ق / 1056 - 57 م بنا شده است ، و لابد به دلیل موهبت مسالح ساختمانی بهتر در ناحیه و استحکامی بیشتر تا به امروز باقی مانده است از قدیم ترین بناهای این دوره است . تشیع خود به معنی دوستدار امام علی (ع) بودن و امام حسین (ع) بودن و ... است .
در این دوره آل کاکویه ( کاکوئیان ) بر یزد حکومت داشته اند که از بستگان آل بویه بوده احتمالا" نه تنها چون آل بویه متمایل به تشیٌع بوده اند بلکه از مروجان و مبلغان تشیع در بین مردم به شمار می رفته اند .
صرفنظر از افسانه ای تاریخی که نسبت به مشهورترین « امامزاده » این شهر ، ابو جعفر محمد متوفی 427 هجری قمری ؟ ، در این دوره ، یعنی دوره حکومت ابوجعفر محمد کاکوئی متوفی 433 هجری قمری ، بر یزد دارد اسنادی نسبتا" میقٌن وجود دارد که به صورتی تقریبا" دقیق از مرقد شدن ، قبٌه شدن ، گنبد شدن ، و زیارتگاه شدن برخی از مقبره ها ، لابد در حوزه تشیع ، خبر می دهد .امٌا نخستین مورد زیارتگاه شدن که در تاریخ آمده است مربوط به مقبره دختران آخرین حاکم کاکوئی یزد در حوالی 444 هجری قمری ، یا 1050 میلادی ، می شود .
پس از کشته شدن گرشاسب ثانی بن علی بن فرامرز بن ابو جعفر محمد ( متوفی 433 ق ) ، حکومت به دختران گرشاسب ثانی ، که خواهر زادگان سلطان سنجر سلجوقی هم بوده اند ، رسیده است ؛ و اتابکی نیز یه خدمت ایشان گماشته می شود .
در « تاریخ جدید یزد » چاپ 1345 ، ص 66 آمده است :
« دختران در یزد ساکن شدند و... در جنب مسجد جمعه قدیم که آن از استحداث علاء الدوله کالیجار بود جماعتخانه مروٌح بساختند و در آنجا مدفون اند و در آنجا مدفون اند و مردم به زیارت روند و حاجت خواهند و به مراد رسند . »
بقعه های سراسر ایران
دلیلی هستند بر شیعی بودن - حسینی بودن
قبٌه سازی ، گنبد سازی ، یا مقبره سازی در زمان آل بویه ، و آل کاکویه که از خویشان آل بویه و در همدان - ملایر - اصفهان و یزد حاکم بوده اند ، و به خصوص در زمان سلجوقیان خیز برداشته است .
مقبره ای در شهر یزد بنام « ابو جعفر محمد » ( امامزاده جعفر ) را برخی به بزرگزاده ای که در حوالی سال 400 هجری قمری در یزد زندگی می کرده است نسبت داده اند ؛ و باز چنین برمی آید که در بخشی از قرن چهارم و اوایل قرن پنجم نیز حکومت یزد بر عهده ی دیلمیان ، از فخر الدوله و مجد الدوله تا علاء الدوله که پایتخت خود را در اصفهان قرارداده ، بوده است .گنبد علی در ابرقو که در سال 448 ق / 1056 - 57 م بنا شده است از قدیم ترین بناهای این دوره است .
دارالعباده
این قرن ، یعنی قرن پنجم هجری قمری در یزد را می توان قرن حکومت مذهبی - شیعی و سبب رونق کاکوئیان در یزد به شمار آورد ؛ و به مناسبت عزلت علاء الدوله حسام الدین ابوجعفر محمد بن دشمن زیار که از سال 398 ق / 1007 م در اصفهان حکومت می کرده است و از سال 443 ق / 1051 م به خواست ملکشاه سلجوقی حکومت اصفهان را رها و به حکومت یزد و فرصتی بیشتر در این شهر برای عبادت قناعت کرده است لقب دارالعباده را ملکشاه به یزد داده است ... و حکومت یزد به علی بن فرامرز از همین سلسله رسیده است .
ظهیر الدین علاء الدوله ابو منصور علی بن فرامرز که در 469 قمری / 1076 - 1077 م با ارسلان خاتون سلجوقی ، همسر سابق خلیفه القائم عباسی ازدواج کرددر باری خدمتگزار علم و فرهنگ و هنر و ادب و مذهب داشته است که از آنجمله ، بنا به نوشته ادموند باسورث به نقل از عقد العبی ، امیر معزی نبشابوری شاعر بزرگ آن دوره در خدمت علی بن فرامرز در یزد بوده است و توسط وی به ملکشاه سلجوقی معرفی شده و به ملک الشعرائی دربار او رسیده است .
حرمت علی بن ابی طالب (ع) در یزد قرن پنجم قمری
از برخی از اشعار امیر معزی که مثلا" مناقب علی بن ابی طالب (ع) در آنها آمده است می توان حاکمیت روح تشیع در یزد را حدس زد . از جمله یکی از اشعاری که در مدح علی بن فرامرز حاکم یزد ، یا نیمی را در مدح امام علی و نیمی دیگر را در مدح حاکم یزد سروده است :
« ... امیر اجل ، فخر عالم علی
که دل پرور شاه دین پرور است
مرا شعر عالی شد از دو علی
مقدٌم یکی ، محتشم دیگر است
علی بن بو طالب اندر بهشت
علی بن شمس الملوک ایدر است
یکی آن که داماد چغری بک است
یکی آن که داماد پیغمبر است . الخ
با در جای دیگری بیتی دارد در مدیحه ای دیگر :
« گشت از مناقب دو علی بخت من بلند
شد از مدایح دو علی طبع من روان »